اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

۳۴ مطلب با موضوع «hamooons» ثبت شده است

بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته ... بزن تار و بزن تار ...
بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار ... بزن تار و بزن تار ...

برای کوچه غمگینم ... برای خونه غمگینم .. برای تو .. برای من .. برای هرکی مثل ما داره می خونه غمگینم..
بزن تار .. همیشه با من و از من قدیمی تر .. واسه اون که تو کار عاشقی می مونه غمگینم ..

برای اپیزود بیست و یکم ... همین یک تکه ترانه و نوا کافیست :)

بزن تار ، شهاب تیام ( ریمیکس بزن تار هایده )

بیستمین نوشته و شاید بیستمین اپیزود . اگر نوشته های اول را هم اپیزود در نظر بگیریم

چندی بود که در گیر برگشت از کرج به تهران بودیم و این امر دو روز پیش میسر شد. امروز اپیزود خاصی مد نظرم نیست . اما خب خونه چقدر می تونه برای آدم خوب باشه .

در کرج خانه مادربزرگ خیلی کیف داد . اما خب اتفاقاتی هم در خانه افتاده و تغییراتی صورت گرفته که باید به عرض برسونم و شاید برای اپیزود بیستم خیلی هم براتون جالب باشه

اولین تغییر پیشرفت پروژه اطلس مال بوده .. ( هرچه قدر سعی کردیم پول بیشتری برای تبلیغات بگیریم ندادن . بلاخره خب این درسته یه تغییره اما خب جنبه تبلیغاتی هم داره دیگه)

پایین تر از اطلس مال که سمت پارکه تو پاسداران یه فروشگاه طلا دارن میسازن پاساژ جواهره که اونم سه طبقه روی این پروژه اضافه شده :) ( اینم پولی بابت تبلیغات نداد )

مورد بعدی پشه هایی هستند که در خونه ما سکونت دارن . الان اینجا جزئی از خانواده ما شدن . پرشون که میدی فحشت می دن میگن فلان فلان شده مگه مریضی خب نشستم دیگه . ماشالا زیر بامبو ها هم تخم کردن حسابی دیگه کلنی شدن برا خودشون . اصلا از ما نمی ترسند و جزعی از ما شدن. هرچه دست تکون می دی اصن پا نمیشه. خلاصه دیشب چند تاشون حسابی دلی از عزا در آوردن . پوست خانوادگی ما هم سفیده و شیرین دیگه هیچی دیگه .. آبکش شدیم . از صبح مشغول خارش هستیم هنوز هم .. دیگه به سوزش رسیده

باید یک فکری کرد . اپیزود امروزم به پایان رسید .. والا ببینید چقدر بدبخت شدم و کمبود موضوع گیر آوردیم که به پشه های خونه گیر میدیم و براشون یه اپیزود هم رقم می زنیم. کم مونده امضا هم ازشون بگیریم. بی موضوعی بد دردیست

و باز یاد آوری می کنم . از عزیزانی که وبلاگ مسخره من رو افتخار می دهند بهم و می خوانند و وقت شریفشون رو می ذارند و کامنت می دهند صمیمانه تشکر می کنم .

چند روزی هست که درگیر فراگیری چند تا دسر خوب هستم ... دستام آردی شده .. ایش ... مامانم اینا

همینم هم مونده بود با این سبیل های دراز مثل لطفعلی شاه قاجار مشغول تفت دادن آرد باشم :))

وای فکرشو بکنید . اپیزود امروز خیلی خصوصی شده خانم کبوتر نه؟ می دونم صحیح نیست در اپیزود از اشخاص نام ببرم ولی خب همیشه ارتکاب جرم های سنگین کار من هست :)

اما گذشته از شوخی در این اپیزود می خوام به ایش کردن برخی پسرها اشاره کنم . که اوف این کار در سطح من نیست . نه من این کارو بکنم؟

به نظر من آدم باید همه کارها رو تجربه کنه .حتی یک بار . حتی آشپزی که کاری هست برای خانم های متشخص و محترم ما هم باید کمی بلد باشیم . نواختن موسیقی و حتی جوشکاری ! من خودم خیلی دوست دارم جوش کاری را تجربه کنم . خیلی برای من هیجان دارد . اصلا هر کاری رو انسان  باید یک بار در عمرش تجربه کند . من بگویم اوف من با این اهن و تلپ ام بشینم آرد تفت بدم و خامه هم بزنم خب به نظر من تجربه خوبی هست که گاهی خانم ها جوشکاری کنند و یا  آقایان آشپزی. چه اشکالی داره که کارهای دیگری را آدم یک بار تجربه کند و آموخته و تجاربش را در اختیار دیگران قرار بدهد . اصلا این مساله کسر شانی ندارد . گاهی وقت ها در خانه شما جارو بکشید . گاهی وقت ها آقا پسرهای گل جارو بکشند تو خانه و یا حتی بگویند مامان من قصد دارم شام امشب را بپزم کمکم کن . گاهی وقت ها همین چیز های کوچیک رو یاد گرفتن و تجربه کردن در شرایط خیلی حساس به درد آدم می خوره . یا مثلا شیر دستشویی خراب شد خانم های متشخص بروند و یاد بگیرند که پدر خانه چطور این مشکل را حل می کند.

ببخشید اپیزود امروز زیاد شد و سرتون هم درد اومد . زیادتر از کپن ام صحبت کردم چون احساس می کنم متن وبلاگ باید کم اما مفید باشه . تا اپیزود بعدی خدانگهدار

+ از تمامی عزیزانی که لطف می فرمایند و کامنت می گذارند صمیمانه تشکر می کنم :)

خیلی خوب است وقتی که شما دوست نداشته باشید جایی بروید . و اجازه ندادن توسط پدر یا مادر را بهانه کنید . از این لذت بخش تر هم مگر هست . من امروز از یکی از این ویژگی ها استفاده کردم . درست است شاید سنم بالا باشد اما خب آدم همواره باید با اجازه پدر و مادرش آب بخورد . چون اینان خیر خواه ما جوانتر ها هستند و هرگز حرفا و تجاربشان کهنه نمی شود . شاید کمی نیاز به بروز رسانی باشد ولی کلیاتش همین است .

امروز من از این ترفند استفاده کرده و جایی که باید می رفتم را به راحتی نرفته ام ( یا به قول خودمان پیچاندیم! )

اسباب و ابزار مهاجرت نیز در حال فراهم شدن است و آرام آرام باید با این مرز و بوم خداحافظی کنیم و بریم به دنبال بدبختی و کار و تلاش . چیزی بشویم و مجدد برگردیم تا میهن خویش را کنیم آباد .

چون هیچ جا ، مانند خاک خود افراد نیست ..

من را نیز از دعاهایتان بی نصیب نگذارید .

به امید اپیزود بعدی ... بدون پیچاندن :))

سلام .

اولا از همه عزیزانی که این مدت من نبودم غش و ضعف فرمودن صمیمانه معذرت می خواهم ( خود باحال بینی و اعتماد به سقف)

مدتی بود که یک ساعت کار می کردیم و یک ساعت هم نا امید می شدیم . ولی در کل حالمان خوب است . خدا به خیر کند آینده را.

امیدوارم از شوخی مزخرفم ناراحت نشده باشید.

صرفا جهت خنده عرض شد. مطلب خاصی به زهنم نرسیده که بخواهم در قالب اپیزودی وارد کنم . اما خب ... ببخشید که کامنت ارسال فرموده بودید اما وقت نشده بود که پاسخ بدهم . صمیمانه از اینکه دنبالم کردید تشکر می کنم

نمره املایم را بدهید 19 چون ذهن بالا را عمدا اشتباه نوشتم . می دانم رفتید بالا و چک کرده اید :))

اپیزودی به ذهنم رسید با شما عزیزان در میان می گذارم.

عزیزانی که همواره به بنده لطف داشتند و من را دنبال می فرمایند و مطالبم را می خوانند و من را از نظرات زیبایشان دریغ نمی کنند در لیست دوستان اضافه شدند تا هر روز وبشان را یک نگاه کنم ...

با تشکر از شما

من ...

در این سن ..

فهمیدم .. که دنیا ... واقعا هیچ ارزشی ندارد ..

و برای رسیدن به این درجه از عرفان .. از خداوند ممنونم ...

بابت تک تک اذیت ها .. بابت .. الماس شدنم ...

اما ...

اپیزود امروز در نهایت نا امیدی رقم می خورد ..


در این اپیزود می خواهم بحث کنم با شما. و نظرتان را جویا بشم . نتایج کنکور را که دادند من وبلاگ دوستانم مراجعه کردم و دیدم که عده ای اصلا علاقه ای به ورود به دانشگاه ندارند

دلیل های متفاوتی می تواند داشته باشد. برخی عقیده دارند که درس خواندن آینده ای است روتین که برای ما گذاشتند. اگر برویم و واردش بشویم محدود به همان راه خواهیم شد و اگر هم نرویم می شویم انسان موفق . و چرا مانند استیو جابز و.. که تحصیلات آکادمیک ندارند نشویم.

در این اپیزود می خواهم به بحث این مساله بپردازم. من روان شناس نیستم.جامعه شناس نیستم.مشاوره تحصیلی هم نیستم. اما نظرم را در این اپیزود وارد می کنم . دوستان می توانند در بخش نظرات نظراتشان را اعلام کنند و یا از دکمه های سبز و قرمز به این اپیزود رای بدهند.

از نظر بنده ما خودمان هستیم که خودمان را محدود می کنیم . اکثرا ما ایرانی ها آدم های تنبلی هستیم و دوست داریم که بیارند و به ما بدهند. ما دنبالش نرویم. حتی خود شخص من نیز تنبل تشریف دارم و این انتقاد را به دیگران وارد نمی کنم. برخی افراد این تنبلی خودشون را با اشخاصی چون استیو جابز پوشش می دهند. می گویند چون او دانشگاه نرفته پس نرفتن به دانشگاه یکی از علت های موفقیت است. با اینکه باید یک بار زندگی نامه این اشخاص بزرگ را مطالعه کنیم.

مطمئنا اگر استیو جابز و یا بیل گیتس و یا مارک زاکربرگ و یا خیلی های دیگر که دانشگاه خود را تمام نکردند و تحصیلات آکادمیک ندارند در عوض خیلی زحمت کشیده اند. شب و روز کار کرده اند و خودشان یک ایده را تبدیل به یک ابزار کردند و موفق شدند که بشوند استیو جابز. اما من ایرانی نمی روم دانشگاه که بشوم بیل گیتس. اما بعد از مدتی یک وبلاگ باز می کنم به امید اینکه بشوم استیو جابز. و همینطور ادامه می دهم . و آخر هم هیچ چیز نمی شوم. در آمریکا خیلی ها کالج نرفتند و مدرک دانشگاهی ندارند. اما یک نفرشان شده استیو جابز و یا بیل گیتس.

از نظر من تحصیلات آکادمیک می تواند خیلی برای انسان مفید باشد. شاید آنهایی که در دبیرستان بودند از درس ها زده شده باشند. اما دروس دانشگاه کاملا محسوس می باشد و مورد استفاده خواهد بود و جذاب. پس بهتره من نوعی با رفتن به دانشگاه یک دکتر، یک مهندس، یک طراح، یک معمار، یک مترجم و یا یک روانشاس وارد جامعه شوم . به این شغل ها یک نفر آمار اضافه کنم. نه اینکه با نرفتن یک آمار به افراد بی سواد کشورم اضافه کنم . زمانی دیپلم یک مدرک تحصیلی ویژ] به شمار می رفت. الان هر شخصی که دیپلم داشته باشد متاسفانه جامعه او را بی سواد خواهد دید. خیلی ها دیپلم بوده اند و استعداد هایشان را شکوفا کردند اما این افراد از نظر من خواص هستند نه عوام.. یعنی هرکسی نرفت دانشگاه دانشمند نمیشود .

امروزه کسی که تحصیلات دانشگاهی نداشته باشد رسما در جامعه بی سواد دیده میشود. و به نظر من کشور ما به من دکتر،من مهندس، من گرافیست و.. بیشتر احتیاج دارد تا من دیپلم وبلاگ نویس که به زمین و زمان نقد می کنم و در رویا می خواهم بیل گیتس شوم.

چون پیشرفت کشور من .. منوط به ادعای من نیست . منوط به تلاش من است .. اما .. من فقط ادعا هستم ... نه تلاش ...

دوستان اگر نظری دارید می توانید مطرح کنید تا با هم به بحث بپردازیم.

روزتون خوش

گاهی وقت ها .. ما آدمها .. یک کاری رو دوست داریم و با جون دل انجامش می دیم. منظورم شغل نیست. منظورم کارهای کوچیک داخل اون شغله .. مثلا یک آهنگ رو خیلی دوست داریم بسازیم و روی دیگری اصلا ... کار پیش نمی ره ..

و دقیقا در این پاراگراف بر عکس پاراگراف بالا .. کاری که خوشمون نیاد رو ... اصلا دوستش نخواهیم داشت . برای باز کردن از سر انجام می دیم..

این رابطه جایی نمود پیدا می کنه که بخواهیم کار رو برای فردی انجام بدیم.

برای مثال .. اگر فرد رو کار حساس باشه.. به همون انداره ما تنبل میشیم و کار قوی و درجه یک تحویل نمی دیم .. و از سرمون باز می کنیم .. برعکسش هم هست .. که طرف مقابل فقط می خواد کار انجام بشه و ایراد گیر نیست . آن وقت هست که قشنگ ترین طرح و کار از آب در میاد . نظر شما چیست؟

خیلی از ما ایرانی ها در تمامی مسایل صاحب نظریم . همیشه فکر می کنیم استادیم. یک خط اچ تی ام ال رو می بینیم و اسممون رو می ذاریم توسعه دهنده وب. با ته ظرف روغن صدا در می آوریم و اسممون رو می گذاریم تنظیم کننده . در حمام داد می زنیم و خواننده می شویم . دو دفعه به بی بی سی نگاه می کنیم و میشویم فعال سیاسی مدنی ، در دلالی سر یکی کلاه می گذاریم و می شویم فعال اقتصادی ویا تاجر . اسم صادق هدایت و شنیده ایم و می شویم متخصص ادبیات و از این قبیل خیلی زیاد است .

چرا هیچ وقت نخواستیم که بخوانیم . در اینستاگرام همه در بیوگرافی شان به زبان انگلیسی نوشته اند . شاید میلیونی باشد که حتی یک پست به زبان انگلیسی دارند. اما اگر یک خارجی توریست وارد همین تهران باکلاس که همه به قول گفتی شاخ و درجه یک هستند شود حتی یک نفر هم نمی تواند متوجه شود این چه می گوید .. همه در اصل طبل توخالی شدیم . صدامون خیلی زیاد شده . اما داخلمون هیچی نیست . به همه بی شعور می گویم . نا فهم می گوییم . ایراد می گیریم اما یک خط کتاب نمی خوانیم . نمایشگاه کتاب برگزار می شود انگار سیزده به در است.

به جای 10 تا خواندن و یکی حرف زدن . 0 تا می خوانیم و صد تا حرف می زنیم.

کی درست می شود ... خدا بهتر می داند .

احمق ترین آدم ها کسی هست که در مقابل فهمیدن مقاومت کند!


در زمان های خیلی دور هر شخصی برای معروف شدن و مشهور شدن راه زیادی داشت . در هر زمینه ای باید زجر می کشید و تلاش می کرد. اگر می خواست که بشود دکتر شریعتی باید مدرسه می رفت و نمره های عالی دریافت می کرد. بعد در دانشگاه کلی درس می خواند و کتاب و بعد می شد دکتر شریعتی معروف. و حتی در زمینه موسیقی طرف هزینه می کرد و سه ساز را فرا می گرفت و سعی و تلاش می کرد و گرسنگی می کشید و زجر تا این که یک روز می شد یکی از خواننده های معروف و محبوب کشورمان. در آن زمان اینترنت نبود و هر فرد واقعا باید تلاش می کرد تا به یک هدفی برسد .

دوستان عزیزم بزودی با یک مصاحبه خوب در خدمتتان هستیم ..

شخص مصاحبه شونده نامش فاش نخواهد شد

*بعدا نوشت: بنا ب دلایل شخصی قصد انتشار مصاحبه وجود ندارد . انشاالله به صورت کلیپ منتشرش می کنیم

دوستان عزیز ... اگر دلهایتان خدایی شد .. من را فراموش نکنید

ما در اپیزود داستان های زیادی برای تعریف کردن داریم . تنها کافیست منتظر باشید