اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

خدا باید وارد عمل بشه در این قسمت

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۹ ب.ظ

جلوی دادسرا به مردیو سوار کرد.

منم جلو نشسته بودم. راننده از سره کنجکاوی گفت اقا خدا بد نده چی شده؟. گفت اره واسه دعوا اوردنم.

راننده گفت نمیخوره به قیافت شر و شور باشی.

گفت زن همسایمو تو روستا باهاش عشق و حال کردم، شوهرش و دوستاش فهمیدن بهم حمله کردن.

هم دیه گرفتم از همشون هم انداختمشون زندان. بعدم به جرم قذف(تهمت زنا) واسه شوهره شلاق گرفتم.

بعدم به قاضی گفتم ابروی منو تو محل و روستا برده باید از روستا جمع کنن برن. 

راننده گفت: زنه چی؟ گفت از ترسش گفت نه اصن دستش بهم نخورده.

و من پوکر فیس خیره به افق داشتم به این فکر میکردم اگه خدا بودم یه رعدوبرق حرومش میکردم روستاشونم با یه سیل محو میکردم :| الان تصور کنین شوهره زنش خائن...کلیم پول داده بابت دیه.. زندانم بریدن براش..یه شلاقم میخوره بعدم از ده میندازنش بیرون 😐

نظرات  (۳)

زنیکه عوضی..خجالت آوره
  • بلاگر آرام
  • اینی که گفتید واقعی بود؟
    پاسخ:
    این حجم از ظلم و کثیف بودن واقعا واسه منم تعجب اور بود ولی ازین بدتراشم هست.
    متاسفم برای اون زنو مرد.. باید از روی زمین محو شن... 😔
    بیچاره شوهرش... بهش چه راحت برچسب دروغگویی زدن... چه دنیای بدی...😔
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">