اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

ریختن عقیده ..

سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۳۶ ب.ظ

خیلی بده که یک روزی .. تمام اعتقاد و عقیده ای که به یک چیزی دارید ..

تمامی باور هایتان .. یک شبه .. از یک چیز، یک فرد و یا یک موضوع .. نابود می شود ..

چنین حالی .. بدترین .. حال شماست .. سخت است ..

اپیزود امروز رو اینطوری رقم زدم .. منتظر نظرات زیبای شما نیز هستم :)



+ پ.ن : بنا به دلایلی تصمیم گرفتم اپیزود قبل رو در این اپیزود ادامه ندم و در همان حد بماند کافیست

نظرات  (۷)

بله 
خیلی بده یهو ، بتی که ساختی ،
جلوی چشمات ، ویرون شه...
پاسخ:

بله متاسفانه ...

نه بت ... بلکه باور ...

  • دنیا تتلیتی
  • :(
  • عرفـــــ ـــان
  • از این ویران شدن ها زیاد اتفاق افتاده برام و تا چند وقت در شک به سر میبردم ...
    باید شرایطو سنجید تا بشه نظر قطعی داد :)
    داستانِ کوتاهِ "مردی که نفسش راکشت " رو بخون. :) از کتابِ سه قطره خون.
    فقط چون خیلی به این حال ربط داره پیشنهادش دادم ;)
    پاسخ:

           ای کاش منبع این کتاب رو هم لطف می کردید تا مطالعه کنم.

    خب در اینترنت سرچ می کنم و کتابش رو می خرم و حتما می خوانم .

    ممنون بابت پیشنهادتون

    وقتی باورهای آدم نابود بشن مدتها زمان لازمه تا باورهایی جدید شکل بگیره..گرچه اعتماد به باورها از دست میره...
    پاسخ:
    .... واقعا هم همینطوره
    سخته به چیزی که مثه چشات بهش اعتماد داشتی از بین بره
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">