دلم برایت تنگ شده است
دلم برای تو تنگ شده است .. برای تو که جور همه چی من را کشیده ای تا ناشناس بمانم . برای تو که به درخواست من آمدی .. و بی درخواست من رفتی.
دلم برای کافی شاپ رفتنمان و شوخی کردن هایمان تنگ شده .. دلم برای فلافل های آقا محرمی تنگ شده ..
می گفتی می خواهم بروم .. فکر نمی کردم انقدر جدی باشی ..
حالا دلم برایت تنگ شده است .. نمی توانم بگویم مثل برادر که تو برادرم بودی .. من و تو خصوصی هایی با هم نداریم .. که من با برادرم دارم .. ممنونم که این همه مدت بودی ..
دلم برای روزی که با خنده وصیت نامه نوشتیم که هر که زودتر مرد آن یکی بیاید و در فیس بوک و وبلاگ و ... بنویسد که فلانی مرده .. یادش بخیر چه قدر خندیدیم .. و رمز عبور تمامی آی دی هایمان را یکی کردیم ...
دلم برای دروغ هایی که به من گفتی ... تنگ شده ... دلم برای از خود گذشتگی هات .. برای اینکه من ناشناس بمونم تنگ شده ..
دلم برای روز های دبیرستان تنگ شده ...
تو فکر نوشتن اپیزود را به ذهنم انداختی .. و حال دیگر نیستی ...
چه قدر خندیدیم در آن روز که تو گفتی نمی خواهد کاری کنی .. من پست می نویسم .. من کامنت ها را جواب می دهم .. تو هر وقت چیزی به کله پوکت اومد بنویس ...
دلم برایت خیلی تنگ شده ...
منتظرم بیایی ...
- ۹۴/۱۱/۱۳
شعر من ساده ست...