- ۰۹ آذر ۹۵ ، ۱۶:۲۷
- ۱ نظر
هزارتا سوال هست تو زندگی، که جوابش رو میشه با همین تکمصرع از حافظ داد:
«آری شود، ولیک به خون جگر شود.»
+ wili
هزارتا سوال هست تو زندگی، که جوابش رو میشه با همین تکمصرع از حافظ داد:
«آری شود، ولیک به خون جگر شود.»
+ wili
ما همه مقصر تصادف قطار هستیم ... اگرلحظه ای درنگ کنیم خودمان را در آینه حادثه وحشتناک تصادف دو قطار می بینیم ؛ آری خودمان را !
مگر نه این است که یک نفر کارش را درست انجام نداده است ؟ مثل خیلی از ما ...
کارمندیم ، از راه رسیده ایم و کارت زده ایم ، اما باید اول صبحانه بخوریم و بعد کار را شروع کنیم ...کارمان را درست انجام نمی دهیم .
ارباب رجوع می رود و می آید ، اما ما عین خیالمان نیست ... کارمان را درست انجام نمی دهیم .
معلمیم ، بچه های مردم را از سر رفع تکلیف درس می دهیم و آنهارا یا گرفتار خرج های چندبرابرمی کنیم و یا بیسواد بار می آوریم ...کارمان را درست انجام نمی دهیم ...باری به هرجهت !
پزشکیم ، کارمان را درست انجام نمی دهیم ...
تعمیرکاریم ، مردم را می بریم و می آوریم تا درآمد بیشتری داشته باشیم ...
راننده ایم ، راه را بند می آوریم و بادل سیر مسافری سوار و پیاده می کنیم . اصلا دوبل و سوبل پارک می کنیم و راه همه رابند می آوریم ... کارمان را درست انجام نمی دهیم ...
و اینقدر این طوری هستیم که هرکس اعتراضی بکند ، عجیب و غریب به نظر میرسد :" حالا مگه چی شده ؟! "
اصلا برایمان عادی شده ، باری به هرجهت گری روزی هر روزمان است .
خیلی وقت ها هم اتفاقی نمی افتد ، .ولی باری به هر جهت گری و بی قاعدگی همیشه بروفق مراد و به آرامی پیش نمی رود . ..مثل همین راهبانی که معلوم نیست بار چندمی است که کارش را غیر مسئولانه انجام داده، باری به هرجهت فرمان داده و سندهای بسیار دارد که هیچ وقت اتفاقی نمی افتاده ...
مثل بی مسئولیت هایی که هر روز از همه ما سر می زند و چون به زخمی بزرگ منجر نمی شود هیچکس ککش نمی گزد ...
اما این بار فاجعه فراتر از ظرفیت گفت و شنود است .
یادمان باشد همه بی مسئولیتی ها و باری به هر جهت گری ها می تواند آبستن خسارت ها و حادثه های کوچک و بزرگ باشد که دارد مارا از پا می اندازد ...
نمیدونم اخه هرکیم تو زندگی می*نه میخاد انتقامشو از جامعه بگیره
ملت چیکار کنن تو عرضه نداشتی اخه.
+ طرف با پراید هاچ بک کف خواب داغونش هرکی میخاست سبقت بگیره رو شدییدن و ناگهانی میگرفت جلوش.
کم مونده بود یه موتوریه رو به کشتن بده.
+ wili
ملانصرالدین کمونیست شده بود .
از او پرسیدند : ملا میدونى کمونیسم یعنى چه ؟
گفت : میدانم
گفتند : میدانى اگر دو تا اتومبیل داشته باشى و یکى دیگر اتومبیل نداشته باشد ناچار خواهى بود یکى از آن دو را بدهى !؟
گفت : بله کاملاً حاضرم همین حالا این کار رابکنم
گفتند : میدانى اگر دو تا الاغ داشته باشى باید یکى را بدهى به کسى که الاغ ندارد !
گفت : نه! با این مخالفم ! این کار را نمى توانم انجام دهم .
گفتند : چرا این که همان منطق است و همان نتیجه ؟
گفت : نه این همان نیست چون من الان دو تا الاغ دارم ولى دو تا اتومبیل که ندارم !
بسیارى از مردم تا زمانى به شعارهاى زیبایشان پایبند هستند که منافع خودشان در خطر نباشد آنها قشنگ حرف میزنند اما در مقام عمل هرگز بر اساس آنچه میگویند رفتار نمى کنن.
+ همون قضیه روشنفکر نماهایی که واسه دختر مردم از ازادی روابط صحبت میکنن و درمورد خودیا... :))))
یه نظریه هست که میگه شما در ٩٠ درصد اشخاصی که تطاهرات میکنن اعتراض میکنن یا مخالف موضوعی هستن دلیلش اینه که دقیقا نسبت به اون موضوع بی اطلاعن :)))))
چن وقت پیشا بود داشتم میرفتم خرید تو یه پاساژ
یه پسر لاغر با این تیپای رپری و شلوار گشاد و تیشرت گشاد با دوس دخترش که درسته حجابش اونچنان اسف بار نبود ولی مورد تایید دولت هم نبود داشتن میرفتن. که یهو یدونه ازین ماشینای پلیس که روش نوشته بود یگان اداری ترمز زد با صدا سریع ٢ تا مامور مرد دو تا مامور زن پیاده شدن زنا سریع دختره رو کردن تو ماشین با داد و بیداد پسره هم پلیس یه کشید زیر پاش خورد زمین جلوی کللی ادم روبروی پاشاژ برداشت برد پسره رو حالا به هر دلیلی که به احتمال خیلی زیاد همون امنیت اخلاقی باشه.
یه نظریه ای هست در مساله ی جرمشناسی به نام برچسب زنی یا لیبل که در اون معتقدند باید با متهم و مجرم طوری برخورد بشه که احساس نکنه دیگه دیره و تموم شد کار و دیگه تا ابد ادم بدس.
ینی غرورشو له نکنی تحقیرش نکنی توهین نکنی بهش. چون کسی که جلوی اونهمه ادم تو شهر خودش تو محل خودش پلیس با پسگردنی ببره بندازتش تو ماشین دیگه اون ادم بعیده به راه راست بره چون میگه اب از سرم گذشته و دیگه ابروم رفته و انگشت نما شدم که من یه ادم بدم. پس ممکنه دست به جرایم درجه ی بالا و.. هم بزنه.
امیدوارم روزی به درجه ای از دموکراسی برسیم که دیگه "کنترلچی بلیط بی ار تی" نداشته باشیم.
+ wili
یه جا خوندم که یه دختره از گلزار خاستگاری کرد و اینا
چرا کتاب نمیخوانیم؟
دیروز نخستین روز از هفته کتاب است، هفتهای که هر ساله در آن به ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی پرداخته میشود. در این میان گروهی فواید کتابخوانی را برمیشمرند و گروهی دیگر پایین بودن سرانه مطالعه در ایران در مقایسه با دیگر کشورها را یادآور میشوند و دلایلی مانند گرانی کتاب، مشغله افراد و توسعه فضای مجازی را برای آن تکرار میکنند، غافل از اینکه در کشورهای دیگر کتاب از این گرانتر و ساعات کار مفید افراد از این بیشتر است و توسعه فضای مجازی نیز پیش و بیش از کشور ما اتفاق افتاده است.
برخلاف شعار امسال هفته کتاب باید اذعان کرد که «ایران نمیخواند». اما چرا کتاب نمیخوانیم؟ آنچه در ادامه میآید دلایلی سنجیده و پژوهیده و حاصل مواجهه و گفتوگوهای دلسوزانه و آسیبشناسانه نگارنده با اقشار گوناگون جامعه بهویژه در 10 سال اخیر است.
1- کتاب نمیخوانیم زیرا نیازی به کتاب احساس نمیکنیم، به دو دلیل:
- توهم همهچیزدانی داریم و از فرط ناآگاهی مسأله مبهمی برایمان وجود ندارد.
- لذت و منفعتی در آن نمیبینیم و آن را زحمتی میدانیم که مابهازای مستقیم مالی ندارد.
2 - کتاب نمیخوانیم زیرا از شک کردن در مبانی باورهایمان می ترسیم و نگرانیم برای بیشتر دانستن مجبور به پذیرفتن نادرستی دانستههای قبلی خود شویم.
3 - کتاب نمیخوانیم زیرا با وجود رنج بردن از تناقضات فکری و حسی خود از آنها آگاه نیستیم.
4 - کتاب نمیخوانیم زیرا فکر میکنیم پیچیدهترین مسائل را در هر عرصهای میتوانیم با ذهن پرورشنیافته و معلومات ناقص خود سادهسازی کنیم اما نمیدانیم که حتی مفاهیم بهظاهر ابتدایی نیز زوایایی تکمیلی و مراتبی پیشرفته دارند که در این قاعده نمیگنجند و خاماندیشیهای ما راهی به آنها نخواهد داشت.
5 - کتاب نمیخوانیم چون هنوز در دوره فرهنگ شفاهی به سر میبریم و ملتی شنیداری و مقلدیم.
6 - کتاب نمیخوانیم زیرا از فواید و عواید داشتن ذهن باز، برتر و تحلیلگر، احساسات عالی، روشن و مجرب و بیان پربار، پخته و شیوا بی خبریم.
7 - کتاب نمیخوانیم زیرا نمیدانیم کافی دانستن اطلاعات تصادفی حاصل از گشتوگذار در فضای مجازی جای مطالعات هدفمند را نمیگیرد، به دو دلیل:
- بارش اطلاعات پراکنده و گاه متناقض، ما را به قدرت تجزیه و تحلیل نمیرساند.
- بمباران خبری برای اذهان سرگردان موجب سردرگمی بیشتر بوده و خود موجب نوع دیگری از بیخبری است که توهم خبردار بودن از همه چیز را به همراه دارد.
8 - کتاب نمیخوانیم چون بر این باور نادرستیم که با افزایش سن، عقل نیز به خودی خود رشد میکند و نمیدانیم رشد عقلی اکتسابی است و با فعالیت و پرورش فکری به دست میآید و بهترین محرک ذهن برای این منظور مطالعه است.
9 - کتاب نمیخوانیم چون از کتاب خواندن خوشمان نمیآید و نمیدانیم که بسیاری از این "خوشم میآید"ها و "خوشم نمیآید"ها بهکلی بیاعتبارند، زیرا براساس آموختههای تلقینی و سلیقهای و تجارب پیش پا افتاده و دم دستی ما در محیط خانواده، تحصیل و کار و... و متاثر از افراد عموما همسطح با ما شکل گرفتهاند و مادامی که با مطالعه و تلمذ از انسانهای آگاهتر از ما محک نخوردند، معیار خوبی برای تصمیمگیریها و انتخابهای ما نیستند.
10 - کتاب نمیخوانیم چون کتاب نخواندهایم؛ بدین معنا که خود را آن قدر موظف به انجام این کار نکردهایم تا به آن نقطه صفری برسیم که سرآغاز چشیدن لذت شناخت خود و دنیای پیرامون است و مدخل ورود به جهانی فراتر که علایق و سلایق ما در آن به پرواز درمیآید و هر بار سطحی بالاتر و اوجی تازه را تجربه میکند که قابل مقایسه با سطح نازل و عامهپسند پیشین نیست...
یادداشتی از ایلیا دیانوش
به مناسبت آغاز هفته کتاب
+ اگر شما موفق شدی متن بالارو بخونی ینی پتانسیل کتابخونیم داری :))
+ نمونش خودم. همین الان به یه خروار کتاب روبروم که هرکدومو تا نصف و بعضیارو فقط خریدم نگاه کردم :\
+ به نظر من مطالعه درسی یه چیزه غیر درسی چیز دیگه
یه کتاب ٢٠ صفحه ای درمورد اخلاق و احترام به همنوع و حقوق بشر به نظر من خیلی پرفایده تر از ٣٠٠ صفحه روان "دوس پسمل من مازراتی داره" هست :|
+ اهمیت کتابخونی به حدی بالاس که به نظرم باید یه سالو اسمشو بذاریم سال کتاب و کتابخوانی
اومدم یه پست بحث برانگیز بذارم سره صبی دیدم من که نویسنده ام حال نوشتن ندارم وای به حال بازدید کننده.
+ عین این زندانیا دارم ماه های اخر تا تموم شدن دانگاهو میشمارم :|
+ بس که محیطش پر از عشق و صفا و صمیمیت و علم و دانشه
+ قدرت کظم غیضی که دانشگاه بهم دادو ریاضت در کوه های تبت بهم نمیداد :))))
+ یسریا رو هرچقدر هم که بخای شخصیت به خرج بدی نمیشه اخرش باید بزنی لهش کنی.
+ از ۸صبح تا ۸شب میریم دانشگاه انواع انسان های عوضی رو تحمل میکنیم واس خاطر چس مثقال علم بلا استفاده.خداوندا این زندگی رو گل بگیر.
یه جا یه نفر مداحی داشت پخش میکرد پشت بلندگو توش میگفت بگوووو
یا حیدر.....یا حیدر....یا حیدر....
یکی بدو بدو دوید قطعش کرد جوری دوید فکر کردم الان واسه این با سرعت اومد که اهنگ بعدی بندریه :|
گفتم چی شد؟ گفت خاک ب سرم اینجا سنی داریم نباید پخش میکردم.٠
یا گاهاً میبینم یکی داره با اونیکی دعوا میکنه که تو عجم فلان فلان شده ای من فلان قومیتم :|
+ دعوا و بحث سره این چیزا درست همونقدر برام مسخرس که یکی بیاد بزنه تو سرت بگه که تو پیتزا خوری من کباب خور :|
+ Wili
اگه خییییلی فکر میکنین مسعولامون فلانن و بیسار و کار نمیکنن و اینا
پیشنهاد میکنم یه کار دسته جمعی یا یه برنامه دسته جمعی رو تجربه کنین :|
اونموقع میفهمین که این کار کوچیکو همه از زیرش در میرن و میپیچونن و الکی ماسمالی میکنن و هیشکی کار نمیکنه و طبعاً مثل این میمونه که تو یه کشتی یه نفر فقط پارو بزنه که اصن تکون نمیخوره کشتی :|
با همین فرمون برو بالا دیگه ببین کی کار میکنه اصن....!
پس تقصیر اینو اون نیست. یه نگاه به خودمون بندازیم :)
+ از ماست که بر ماست
+ wili
چقدر بامزه و باحالن اونایی که تو شبکه های اجتماعی فاز روشنفکری و شاخی میگیرن درحالی که تو دنیای حقیقی میشناسیشون :))))))
خیلی بانمکه. مثلا فرض کن مثلا یه مرد کشاورز روستایی بیسواد ٤٧-٤٨ ساله میاد بنیاد های دموکراسی رو تشریح میکنه.
یا مثلا میبینی میزنه پس کله ی نوه هاش میگه توله سگ بدو بینم ولی تو مجازی میگه: "یک دنیا سپاسگزارم نوه ی دلبندم"
:))
+ wili