اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

اپیزود

چیزی که می فهمم ( فک کنید توییتره )

۲۵ مطلب با موضوع «old» ثبت شده است

من با ذهنم ... با مغزم .. به تو فکر می کنم ..

اما نمی دانم چرا ...

قلبم تند تند می زند ...

گویا ... قلبم فکر می کند ..

شاید هم ... واقعا قلبم فکر می کند ...

خیلی از بزرگان و قهرمانان ایرانی هستند که تندیسشان در تمامی دنیا هست .. خیلی از جانبازان هستند که به خاطر این خاک و شمایی که مسئولی رفتن و لحظه لحظه درد کشیدند و جان دادند و رفتند ... اما هیچ کدام از خیابان های تهران به اسمشان نیست .. وقتی پدر شهیدی انتظار دارد که نام فرزندش در کوچه ای باشد ... و نیست .. وقتی نام یکی از خیابان های شهر دکتر مصدق که بزرگترین کار رو برای کشورش انجام داد نیست .. به جایش یک شیخ عربی یک روزه میشود نام یکی از خیابان های تهران ...

شهدا کجایید ؟ ای ارواح پاک کجایید ببینید با خون شما جه کارها می کنند ..

اشغال که شاخ و دم ندارد .. گاهی هم ایران این گونه اشعال میشود ... به همین راحتی ..

دیگر عرضی نیست ... اپیزود 61 ام با نا امیدی نوشته می شود و نگران است مبادا روزی نام ایران به ایرانستان تبدیل نشود ...

شستمین اپیزود رو در هوای سرد تقدیم شما عزیزان می کنم ..

وقتی در این تاریکی شب نوری از دو سو سو می کند ... و تو در جنگلی سرد و تاریک تنهایی قدم می زنی ... و این نور شاید تو را به سمت تو بکشاند .. نوری که از دور شاید دری باشد به سوی روشنایی .. به سوی خوشبختی .. و شاید بهشت درون آن نور باشد .. و شاید حداقل آتشی باشد تا از سرمای این جنگل سرد تو را نجات بدهد .. وقتی که کوچکترین چیز به تو امید می دهد از سرگردانی که این روزها داری تجربه اش می کنی .. شاید آن نور .. نور یک شمع کلبه ای تاریک باشد و شاید آتشی بزرگ ..

مهم این است که تورا به خود جذب می کند .. و این امید است ... مهم نیست چه روشن شده .. مهم این است که شاید .. شاید .. تورا از این سرما .. از تاریکی .. نجاتت دهد ...

وقتی که تاریکی به تو چیره میشود ... نوری که سو سو می کند ... می تواند کل جنگل تو را روشن کند ...

شاید می توان با همان سو سو ی نور ... در وسط جنگل سرد ... امیدوار شد ... شاید می توان شاد شد ...

شاید می توان ...

تنهایی دردناکترین صفتی است که انسان می تواند آن را تجربه کند .. وقتی حس کنی که دیگر کسی نیست .. کسی نمی خواهدت .. وجودت بی ارزش است .. به درد کسی نمی خوری ..  کارشان که گیر باشد با تو حرف می زنند .. و یا از سر ترحم و وظیفه .. وقتی که ببینی بی ارزش شده ای .. وقتی که برای کسی مهم نباشی ... وقتی که هر کاری کنی پاسخش رو نگیری .. وقتی تلاش های تو برای کسی ارزش نداشته باشد .. میشوی تنهایی مطلق .. خودت می مانی و خودت ...

همه چیز را می بندی .. گوشی ات را ریست می کنی .. و دیگر دوست نداری صدای انسان را بشنوی ...

از همه متنفر می شوی ... اگر وبلاگ داشته باشی دیگر آن را نمی نویسی ... خسته میشوی ... از سانسور کردن .. از حواست جمع بودن که برای کسی ارزشی نداشت ...

اپیزود شماره 57 از طریق ایمیل برای ما ارسال و ما نیز با فن خیلی سنگین و سخت کپی و پیست آن را در اختیار شما قرار می دهیم . امیدوارم که اپیزود 57 مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد ..

ایران دارای مکان های توریستی زیادی برای دیگر کشور ها می باشد و کشورهای دیگر می توانند به راحتی به کشور ما سفر کرده و از بناها و تاریخ ما و مکان های توریستی ما بازدید و استفاده کنند و این بسیار زیبا و خوب است هم برای توریست ها که یک تجربه جدیدی را کسب و هم برای ما خوب است چون دلار وارد کشور میشود و خرج میشود و یک منبع درآمد بسیار خوبی برای این زمینه است.

اما خدایی بخواهیم قضاوت کنیم حدودا 170 و چند کشور داریم و حتما بیشتر از 100 زبان مختلف داریم.. اما یکی از این زبان ها بین المللی است و همه می توانند به وسیله آن به برقراری ارتباط بپردازند . چند نفر در ایران می توانند صحبت کنند .. خود شما که الان در حال خواندن این متن هستید.. فردا روزی یک توریست جلوی شما ظاهر و از شما سوالی پرسید آیا می توانید به راحتی سوالش را فهمیده و خوب و درست جوابش را بدهید؟

شاید خیلی ها بگوییم ای بابا مگه تو عمرمان چند عدد توریست می بینیم .. اما باید بگویم اگر وضعیت کشورمان بهتر بشود که انشاالله میشود درها به روی توریست ها باز شده و آنها به کشور ما سرازیر می شوند و آن وقت است که آبروی ما خواهد رفت. چون هیچ کس نمی تواند انگلیسی حرف بزند.مانند ترکیه .. به جای اینکه صد و چند تا زبان بلد باشیم تا بتوانم با همه توریست ها ارتباط برقرار کنیم تنها کافیست یک زبان را خوب بلد باشیم.. چرا خیلی های مان انگلیسی بلد نیستیم .. چرا اینگونه فکر نمی کنیم .. چرا می گوییم ما که خارج نمی رویم .. پس چه نیازی هست که انگلیسی حرف  بزنیم .. اما خب خیلی از کشورها و خیلی از آدم ها مسافرت نمی روند چرا آنها انگلیسی بلد هستند ؟

چرا نباید ما به دو زبان بتوانیم صحبت کنیم .. چرا باید درون کنترل روادید صد نفر را معطل کنیم چون وقتی طرف می گوید passport please نمی فهمیم و مانند کر و لال ها فقط نگاه می کنیم و داد می زنیم کسی هست که زبان این را بفهمد؟

و مابقی هم به همدیگر نگاه کرده و سپس سقف و زمین را نگاه کنیم چون بلد نیستیم .. چرا .. چرا هممون اینستاگرام داریم و تو بیوهامون متن های طولانی انگلیسی واس چ... کلاس گذاشتن نوشتیم اما قدر یک خط از آن را متوجه نیستیم؟

چرا فرانسوی در بیوهایمان نوشته ایم اما یک انگلیسی ساده را بلد نیستیم .. چرا لب رو غنچه می کنیم و صد نوع کلاس و فیس و افاده داریم اما همین انگلیسی لعنتی را بلد نیستیم .. چرا انگلیسی بلد بودن را کلاس نمی دانیم ... به خاطر کلاسشم شده بریم و یادش بگیریم .. چرا حتی به این دید هم نگاهش نمی کنیم؟

چون سخته؟ یا چون خیلی تنبلیم .. یا شاید انقدر بیسواد و یا افکارمان کوتاه است که نمی توانیم این را انالیز کنیم .. که واقعا چرا ؟ چرا به جای بازی های هی دی و کلش اف کلنز و کندی راش و هزار تا بازی دیگه یک پی دی اف  آموزش زبان در گوشی هایمان نداریم .. چرا دایم جوک و چرت و پرت هایی که هزاران بار در هزاران گروه دیگر خواندیم را رها نمی کنیم و انگلیسی حرف نمی زنیم ؟ و باز همین پرت ها رو انتقال دادن شده کارمون ..

تورو خدا انگلیسی یاد بگیرید .. تورو خدا .. بخدا انگلیسی کلاس داره .. خیلی خوبه .. فقط یادش بگیرید .. همین .. تا تو دوبی عرب ها ما رو مسخره نکنن و لب و لوچه کج نکنن .. یا زبان یاد بگیرید .. یا واقعا از خونه بیرون نیایید .. اصلا خارج نیایید .. حتی ترکیه هم نیایید دور میدان تقسیم عکس بگیرید .. شما که می گید به دردمان نمی خورد .. پس بمانید خانه ... یا انگلیسی را یاد بگیرید... یا آبروی ایران رو نبرید و بشینید خانه هایتان و د ر اینستا شاخ بازی در بیاورید ...

ولی تورو خدا یادش بگیرید ... خیلی سادست ....

پنجاه و چهارمین اپیزود رو امروز درحالی می نویسم که در حال جمع کردن چمدان هستم :)

در بلاگ به تازگی امکانی فعال شده که بسی باعث ایجاد مشکلات برای وبلاگ نویسان قدیمی شده است . این امکانات اول وجود داشته و به تازگی فعال شده است . این امکان از وقتی فعال شده شاید خیلی از ما بلاگر ها داریم با آن دست و پنجه نرم می کنیم . آفرین .. درست متوجه شدید. امکان دنبال کردن.

متاسفانه برخی از وبلاگ ها اینجا را با اینستاگرام اشتباه گرفته اند و دایم برای من و شاید خیلی از شماها انواع درخواست های متعدد مبنی بر اینکه جون مادرت من را دنبال کن و من هم دنبالت می کنم و به نظرم واقعا خیلی مسخره و مضحک است .. به ایشان تذکر هم می دهی یا می گوید دلم را نشکن و یا آنقدر کودک تشریف دارند که می گویند چه فالو کنی چه نکنی من پست هایم را دوست دارم ..

واقعا این چه کار نابخردانه و کودکانه ایست . چرا برخی ها شان وبلاگ نویسی را پایین می آورند.اگر دوست دارید دنبال کننده جمع کنید خب اینستاگرام خیلی بهتر از وبلاگ هست . بروید و فالو کنید و در عوض فالو بک بگیرید و حالش را هم ببرید..

اینجا محیط تخصصی است . محیط اهل قلم، محیطی که می دانند فرق وبلاگ با اینستاگرام چیست؟

دوستان عزیزی که الان مشغول التماس هستند تا دنبال کننده جمع کنند باید به عرضتان برسانم که این امکان برای این فعال شده که من وبلاگی را دوست داشته باشم و دنبال کنم . به نظر شما وبلاگ کارتونی بن تن و یا دانلود کتاب های ابتدایی وبلاگی نیست که من بتوانم آن را دنبال کنم . چیزی هم که می گویی چنان با تو حرف می زنند انگار شیکسپیری چیزی هستند و تو مش ممل و چیزی حالیت نیست و تو درخواست دنبال کردن داده ای..

وقتی بلاگ ساخته ای یعنی در این حد درک رسیده ای که اینجا دیگر جای اشتباه نیست .. وبلاگ تو کتاب توست .. دیوار توست .. نه خاله بازی .. فالو کن فالوت کنم و این بحث ها برای اینستاگرام هست. اگر وبلاگی را دوست داشته باشیم دنبال می کنیم و هیچ زور و یا اجباری نیز نداریم. اگر کسی به شما اهمیت نمی دهد از بلاگ بیرون بروید و در اینستای خودتان مشغول جمع آوری فالور باشید . نه در اینجا .. لطفا محیط اینجا را خراب نکنید . بذارید دغدغه وبلاگ نویس نوشته هایش باشد نه تعداد دنبال کنندگانش .. اینجا جای حرفه ای است ..

اینجا شوخی ندارد .. لططفا با این حرکات غیر حرفه ای بودنتان را نشان ندهید.

عزیزان لطفا درخواست ارسال نکنید که دنبالتان کنم ..دنبال کردن سلیقه من است نه جبر شما . و از اینجا اعلام می کنم ببخشید که جوابم نه هست !

امیدوارم روشن سازی با این پست صورت گرفته باشد ..

موفق باشید :)

نوشت: یک هاتف

اپیزود 43

زمان جنگ جوان ها می شدند فرمانده یگان چون جوانها شجاع بودن و باهوش ..
الان آقای مدیر در نظام مقدس هفت تا شغل مدیریتی داره .. اینجا جوان ها می شوند خام و بی تجربه

چطور برای جلوی تیر و توپ جوان ها باهوش و شجاع بودند و می توانستند خودشان را نشان دهند
اما در شغل های مدیریت نمی توانند ..

متاسفم برای تویی که مدیری ... تو که مسئولی .. تو که وزیری ..

لطفا مقدس را از جملاتتان حذف کنید ...


زخم ها همه خوب می شوند ... 

اما مساله ما اینجاست ... که آیا حرف هایی که از کسی شنیده ایم هم از ذهن پاک می شود؟ نه به خاطر اینکه حرف تلخی بوده باشد ... تنها به این دلیل تلخ است که از کسی شنیده ایم .. که انتظارش را نداشتیم..

و یا آیا رفتار های دیگران از ذهن آدم پاک می شوند ؟ رفتار ... از آدمی که انتظارش را نداشته ای .. چیزی مانند زخم است ... خوب می شود .. اما جایش می ماند ..

و شاید ... زخم را هم برای این بر بدنمان می افتد .. که انتظار نداریم .. زخمی شویم .. ولی می شویم..

و تنها مساله ... انتظاری است که داریم ... همیشه زخمی که انتظارش را نداریم جایش می ماند .. حرف تلخی که از دهان کسی می شنویم که انتظارش را نداریم آن فرد آن را بگوید .. و حتی رفتاری که انتظارش را نداشتیم این آدم انجام دهد ... مشکل تنها انتظار است ..

و باید سکوت کنیم ...  و تنها ... سعی کنیم کمرنگش کنیم .. همانطور که انتظارش را نداریم...

وقت عزیزان به خیر...


= اپیزود 51

= نویسنده : یک هاتف

از امروز به بعد ... این پاییز است که دارد عرض اندام می کند ... و آرام آرام آمدن زمستان را نوید می دهد .. این پاییز است که سرمای خود را مانند آتش زبانه می کشد ... و به دل سوختگان عشق نشان می دهد ... که باید پاییزی دیگر را در عمر خود ... تحمل کنند .. عاشقانی که هم پای باران پاییز اشک می ریزند.. عاشقانی که هم پاییز نویدشان می دهد و هم دلسرد ترشان می کند .. پاییز لباسی نارنجی دارد .. اما نه ... پاییز برای هر کس لباس مخصوصی می پوشد و برای هر شخصی ... ادکلن مخصوص خودش را می زند ... و بو و عطر مخصوص را برای هر شخص دارد ... ثابت نیست .. نمی توان گفت چیست ..

بوی کاپیتان بلک است کنار قهوه خانه ... یا بوی عطر زنانه ای است ... زیر باران .. زیر چتر .. برای شخصی تاریک و برای شخصی روشن است ... آری این پاییز است که می گوید ... زمستان آمد ... ولنتاین آمد .. این پاییز است که خودش را نشان می دهد .. و می گوید دیگر گرم نیست ...

آری ... پاییز .. دیگر برای خیلی ها ... گرم نیست ...


اپیزود شماره 41 ... به مناسبت روز کوروش کبیر ..

مهم نیست دینت چیست؟ مهم نیست شغلت چیست ... و مهم نیست چه جایگاهی رو داشته باشی.

همین که آزاده و بزرگوار باشی ... تاریخ به قامت تو خواهد ایستاد .. چه حسین بن علی (ع) باشی و چه کوروش کبیر ..

می دانم بی شعوری های برخی نام تو را از تقویم تاریخ حذف کرده است ... اما ما به احترام روز تو بر می خیزیم ..

کوروش کبیر .. پادشاه ایرانی ... روزت فرخنده باد

اپیزود چهلم برای ارباب بی سر من رزرو شده است ..

این اپیزود در چهلم حضرت سید الشهدا نوشته خواهد شد و تا چهلم پست اول خواهد بود.

روز چهلم نظرات این پست فعال خواهد شد

پست های جدیدتر بعد از این پست می باشند

اپیزود شهادت مظلومانه اشرف بنی آدم، سید و سالار شهیدان حضرت اباعبداله الحسین (ع)

را به شیعیان و آزادگان و دوست داران آن حضرت تسلیت عرض می کند.

[درد و دل اپیزودی در ادامه مطلب]
[آنهایی که حسین (ع) را دوست ندارند به ادامه مطلب نروند]

دانلود موسیقی خیمه های عشق اثر دوست خوبم رضا طاهرخانی

سلام . ساعت حدودا 11 است .. و اپیزود شماره 37 تقدیم شما عزیزان می شود . مدتی بود که درگیر نوشتن یک اپیزود خوب بودم . چون اینجا قرار است ... اپیزود باشد .. قسمت ... قسمتی از چیزی .. آن چیز نصیحت یا داستان است .. یا قسمتی از یک پیشنهاد .. سخن کوتاه تر می کنم تا به اپیزود بپردازیم..
اپیزود امروز کمی طنز است .. اما خب باید .. مورد توجه قرار بگیرد ...

اپیزود شماره 36 ...

یک موسیقی است ... یک موسیقی ...

این موسیقی .. برای عزیزانی ساخته شده ... اگر نبودن .. امروز ما به راحتی وبلاگ نمی نوشتیم .. برای مردانی که از خودشون گذشتن ... تا ما دو دستی خودمون رو بچسبیم... برای مردانی که رفتن تا کسی به ناموس کشورشون چپ نگاه نکنه و ما از ناموس فقط به ناموس خودمون رحم می کنیم ... مردانی که رفتند تا ما با ماشین های باکلاسمون به ناموس خودمون تعرض کنیم ... آره ...

این اپیزود ... مخصوص همون هاست ... همون مردا ....

خیلی دوست داشتم صد تا اپیزود براشون بنویسم ... اما هرچی بنویسم .. کمه .. خیلی کمه .. شاید من لیاقتش رو ندارم ..

دریافت موسیقی موج .. اثر علی عبدالمالکی

ترانه این کار رو دوست عزیزم علیرضا مرتضی قلی سروده اند .

ممنون از دوست خوبم ( یک هاتف ) برای ارسال متن و پست در تلگرام . ضمنا قالب جدیدت مبارک

پست یک هاتف

اپیزود شماره 33 آخرین اپیزودی است که در رابطه با دو اپیزود قبلی منتشر می شود و از همینجا اعلام می کنم که در این اپیزود سرتان زیاد درد نمی گیرد چون قرار شده کوتاه سخن کنیم ..

حالا که ما وضعیت را می دانیم .. بیایید با هم جمع بشویم . و شروع کنیم مردم مان را روشن کنیم .. که ابزار تبلیغاتی این نوکیسگان نشوند .. وقتی این ها تحریم و به قول خودمانی بایکوت شوند می دانند که دیگر با پول نمی توانند هر کاری کنند و میان مردم ما عشق جاریست ..

ابتدا باید فالور ها و مردم را توجیه کنید که اینها جز نمایش دادن تصویر ماشین های آنچنانی چه هنری دارند و چه چیز مفیدی در اینستاگرامشان و یا هر جای دیگر هست . پس بیایید به این افراد میدان ندهیم.

و به نوعی تحریمشان کنیم .وقتی همین پولدار ها از مرکز توجه بیرون بیان آن وقت جوان ما می فهمد همه چیز پول نیست . توجهات به سواد هم هست به شعور هم هست .. ای کاش از همین جا از همین اپیزود شروع کنیم ... یعنی می شود روزی که این طور انسان ها دیگر نباشند و یا اگر هم باشند در گوشه ای باشند نه در وسط توجهات ..

پستی از وبلاگ شخصی یک هاتف رو در اینجا قرار می دهم خواندنش خالی از لطف نیست.

کلیک کنید

خبر های خوبی برایتان داریم .. ساده ساده ... بدون هیچ فن ... اما پر محتوا .. به دست شما

بعدا نوشت :

رامبد جوان تو برنامه خندوانه گفت برید تو سایت www.tpm.ir و زیر نامه مربوط به فاجعه منا خطاب به سازمان ملل رو تایید بزنید اگر به 1 میلیون برسه سازمان ملل موظف به پیگیری میشه دوستان خواهش میکنم ازتون انجام بدید.
من رفتم رای دادم و متاسفانه تعداد حدود 160 هزار بود .الان هم شبکه های مختلف دارن زیرنویس میکنن این سایت رو .
لطفا تو هرگروهی هستید منتشرکنید به خاطر هموطنان ازدست رفتمون.

www.tpm.ir

در راستای تکمیل اپیزود قبل اپیزود شماره 32 را رقم می زنیم

فاجعه ای به نام نوکیسگی!!



نوکیسگی را این گونه تعریف کرده اند: 


قشری که از نظر در آمد به طبقه بالا و از نظر فرهنگی به طبقه پایین و حتی لمپن ها بسیار نزدیک است. لمپن های فرهنگی، علاقه بسیاری به " خودنمایی" ، " دیده شدن" " عرض اندام" و "نوچه پروری" دارند. عده ای نوکیسگان امروزی را " جاهلان پورشه سوار" می نامند.
نو کیسه ها،از یک طبقه اجتماعی مبدا به یک طبقه اجتماعی مقصد پرتاپ شده اند. این پرتاب ناگهانی بر اثر یک اتفاق یا استفاده از رانت و شرایط و التهابات اقتصادی رخ می دهد. 

آن ها، دیگر نه خود را به طبقه اجتماعی مبدا متعلق می دانند و نه با جایگاهی که اکنون کسب کرده اند، آشنایی دارند. یعنی از گذشته خود نفرت و از اکنون خود ترس و احساس حقارت دارند. نوکیسه برای این که به طبقه سابق خود ثابت کند که دیگر به آن ها تعلق ندارد و همچنین برای غلبه بر احساس حقارت خود در مقابل طبقه جدیدی که به آن پرتاب شده است، مجبور به تظاهر است و ساده ترین راه برای تظاهر، خرید دیوانه وار کالا های لوکس، نمایش عروسی ها، میهمانی ها و خانه های آن چنانی شان است. از این روست که عده ای نوکیسه ها را " جاهلان پورشه سوار " می نامند.
اما فاجعه اصلی از جایی آغاز می شود که ما، فیلم و عکس عروسی ها، میهمانی ها، اتوموبیل ها و خانه های آن ها را از طریق پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی برای همدیگر ارسال می کنیم. ما با این کار به مزدوران تبلیغاتی ان ها تبدیل می شویم که بی مزد و منت ، به هدفی که آن ها دارند نزدیکشان می کنیم. آن هدف چیزی نیست جز تظاهر و دیده شدن. جاهلان عصر جدید نوچه های جدید لازم دارند. عده ای با موبایل های شان، عکس و فیلم آن ها را به اشتراک می گذارند و افتخار نوچگی آن ها را پذیرا می شوند.
بسیاری از آگاهان از نوکیسه ها متنفرند. زیرا می دانند نوکیسه ها بر خلاف سرمایه دارها ی واقعی و قشر ثروتمند سنتی، سرمایه خود را نه در کار آفرینی که در دلالی صرف می کنند. آن ها منابع مالی جامعه را بر اساس بی لیاقتی به دست گرفته اند و بر این تنفر دامن می زنند. اما فاجعه بزرگ تر وقتی رخ می دهد که هنگام تماشای فیلم عروسی ها و پارتی های این دسته، به جای آن که به فکر پس گرفتن حق خود باشیم، خودمان را جای این افراد می گذاریم و بر زندگی سطحی و انگل گونه این افراد حسرت می خوریم. 

فاجعه آغاز شده است. شما صدایش را نمی شنوید؟

قسمت بنفش رنگ به این اپیزود اضافه شده است و خواهشمند است مطالعه شود

سلام . اپیزود امروز شاید درد خیلی از جوانان ما باشد. اپیزود شماره 31 رو تقدیمتون می کنم.

من شخص خودم را مثال می زنم.شخصی هستم که پدرم کارمند بازنشسته است. خودم فوق لیسانس عمران از دانشگاه صنعتی شریف دارم. و همیشه بچه مظلوم و درس خوانی بودم که همیشه همه به من افتخار می کردند. صبح زود می روم از دکه روزنامه فروشی نیازمندی های همشهری را می خرم. در حالی که شخصی که شش سال از من سنش کمتر است پشت پورشه کنارم ویراژ می دهد و می رود. روزنامه را باز می کنم .. به هرجا زنگ می زنم سابقه کار می خواهند و یا آشنای خودشان را سر کار گذاشته اند . شب تا صبح دوندگی .. می بینم پسری که دیپلم دارد در یک شرکت کار خوبی دارد چون پارتی دارد . من فوق لیسانس عمران با معدل 19 دنبال کار حتی سرایداری می گردم . شب و روز می دوم. با اتوبوس خط واحد بالا پایین می کنم تهران لعنتی را . اما حتی برای سرایداری سابقه کار می خواهند. خب باید بلاخره از یک جا شروع کرد. چه کار کنم؟ خسته و کوفته به خانه باز می گردم .دختری که دوستش دارم گفته یا تا ماه دیگر خانه و ماشین می خری یا با پسری که این امکانات رو بهترین اش رو در اختیار من می گذارد ازدواج می کنم . خسته و دل شکسته می رسم خانه. گوشی ام را بر می دارم و اینستاگرامم را باز می کنم . می بینم من با این همه تحصیلات یک ماهه دارم برای کار زحمت می کشم که یک جایی استخدام شم . می بینم پسرهای پولداری که با ماشین های میلیارد تومانی در تهران ویراژ می دهند. و جولان می دهند و پول کثیف پدرشان را به رخ می کشند. خودشان نه هنری دارند. می بینم که با پولهای کثیف به کجا رسیدند . تقسیم ناعادلانه ثروت را می بینم . می بینم من دنبال 60 متر خانه ام در صورتی که آقای ایکس در دو هزار متر خانه اش در تهران عکس دارد. صفحه ها را پایین به بالا می نگرم .. دختران تهران .. خواهرانم را می بینم که چگونه برای این پست فطرت ها خودکشی می کنند. کسانی که انسانها را با پول می خرند چون بی کفایتی برخی از افراد دولت قبل آنها را فربه کرده.. می بینم دختری که دوستش دارم را با پسری که می گوید پولدار است . می بینم .. چرا من ندارم . چرا باید من در حسرت زندگی باشم. . و این می شود که جوان ایرانی بی اعصاب می شود .عقده ای میشود و زیر پیج هنرمندان فحش و ناسزا می دهد . چطور جوان بیست ساله صاحب کارخانه سنگ میشود. در شکم مادرش این کارخانه را احداث کرده؟ وقتی که پدرش با رانت این پول های کثیف را وارد کرده تا پسرش با ماشین های عجیب و غریب در تهران ویراژ بدهد .. من به چه امیدی از خواب بلند شوم و با اتوبوس های مسخره خط واحد دنبال کار حتی با حقوق ماهی هشتصد هزار تومان بگردم.که برای من اوکازیون هست. وقتی اختراع کردم و مجبور شدم به خاطر بی پولی بفروشمش به یک بچه پولدار تا او به نام خودش ثبت کند . من می شوم که اعصاب هیچ چیز را ندارم . با حتم می گویم پولهایشان کثیف است .چون اگر تمیز بود .. پسرانشان انقدر کثیف نبودند .. پس پولهایشان مانند خودشان ... کثیف است .. یاد ماشین های خیلی لوکسی می افتم که از کنارم رد می شوند . امیدم را از دست می دهم ... و باز اینها در اینستاگرام جولان می دهند.

این داستان ساختگی هست و من این نیستم .. اما درد و دل خیلی از جوان ها را امروز به خود نسبت دادم و با زبان خودم گفتم. چون دیدم راننده تاکسی که می نالد از اینکه باید کار کند خرج خانواده اش را بدهد ... خیلی کثیف شده .. خیلی .. و آنهایی که هنوز مدعی این هستند که خیر .. بدانند کلاه بزرگی سر خودشان گذاشتند . کاش کمپینی تشکیل بشه و این میکروب های داخل اینستاگرام حذف بشن تا خیلی از جوان های ما را نا امید نکنند . تا بفهمند نمی توانند هر غلطی بخواهند انجام بدهند. چرا چنین کمپین هایی ایجاد نمی شود تا این جور میکروب ها را نگذارند انقدر رشد کنند ؟

کاش از خواب بیدار شویم

در راستای پیامی که پدر برای من ارسال کرد برای شما هم می گذارم :

فاجعه ای به نام نوکیسگی!!



نوکیسگی را این گونه تعریف کرده اند: 


قشری که از نظر در آمد به طبقه بالا و از نظر فرهنگی به طبقه پایین و حتی لمپن ها بسیار نزدیک است. لمپن های فرهنگی، علاقه بسیاری به " خودنمایی" ، " دیده شدن" " عرض اندام" و "نوچه پروری" دارند. عده ای نوکیسگان امروزی را " جاهلان پورشه سوار" می نامند.
نو کیسه ها،از یک طبقه اجتماعی مبدا به یک طبقه اجتماعی مقصد پرتاپ شده اند. این پرتاب ناگهانی بر اثر یک اتفاق یا استفاده از رانت و شرایط و التهابات اقتصادی رخ می دهد. 

آن ها، دیگر نه خود را به طبقه اجتماعی مبدا متعلق می دانند و نه با جایگاهی که اکنون کسب کرده اند، آشنایی دارند. یعنی از گذشته خود نفرت و از اکنون خود ترس و احساس حقارت دارند. نوکیسه برای این که به طبقه سابق خود ثابت کند که دیگر به آن ها تعلق ندارد و همچنین برای غلبه بر احساس حقارت خود در مقابل طبقه جدیدی که به آن پرتاب شده است، مجبور به تظاهر است و ساده ترین راه برای تظاهر، خرید دیوانه وار کالا های لوکس، نمایش عروسی ها، میهمانی ها و خانه های آن چنانی شان است. از این روست که عده ای نوکیسه ها را " جاهلان پورشه سوار " می نامند.
اما فاجعه اصلی از جایی آغاز می شود که ما، فیلم و عکس عروسی ها، میهمانی ها، اتوموبیل ها و خانه های آن ها را از طریق پیام رسان ها و شبکه های اجتماعی برای همدیگر ارسال می کنیم. ما با این کار به مزدوران تبلیغاتی ان ها تبدیل می شویم که بی مزد و منت ، به هدفی که آن ها دارند نزدیکشان می کنیم. آن هدف چیزی نیست جز تظاهر و دیده شدن. جاهلان عصر جدید نوچه های جدید لازم دارند. عده ای با موبایل های شان، عکس و فیلم آن ها را به اشتراک می گذارند و افتخار نوچگی آن ها را پذیرا می شوند.
بسیاری از آگاهان از نوکیسه ها متنفرند. زیرا می دانند نوکیسه ها بر خلاف سرمایه دارها ی واقعی و قشر ثروتمند سنتی، سرمایه خود را نه در کار آفرینی که در دلالی صرف می کنند. آن ها منابع مالی جامعه را بر اساس بی لیاقتی به دست گرفته اند و بر این تنفر دامن می زنند. اما فاجعه بزرگ تر وقتی رخ می دهد که هنگام تماشای فیلم عروسی ها و پارتی های این دسته، به جای آن که به فکر پس گرفتن حق خود باشیم، خودمان را جای این افراد می گذاریم و بر زندگی سطحی و انگل گونه این افراد حسرت می خوریم. 

فاجعه آغاز شده است. شما صدایش را نمی شنوید؟

اپیزود شماره بیست و نهم در دوم مهرماه سال 1394 در ساعت حدودا 13:05 دقیقه تقدیم حضورتون می شود. این اپیزود در راستای تکمیل اپیزود قبلی می باشد و ادامه همان حرف هاست . امیدواریم که بتوانیم این موضوع را در این اپیزود به اتمام و پایان برسانیم.

در اپیزود قبل به طور کامل وضعیت بلاگ رو مورد بررسی قرار دادم و انتقاد هایی کرده ام که شاید حرف دل خیلی از کاربران باشد . از نظر من تنها امکان جدیدی که بیان به بلاگ خود نسبت به سایر بلاگ ها بیشتر دارد یکی مالکیت معنویست که هیچ سرویس وبلاگ دهی این امکان را ندارد. یکی بیان باکس هست که آن هم معدود سرویس های بلاگ آن را دارند و دیگری نیز ارسال پست به وسیله پیامک است که آن هم معدود سرویس هایی می توان گفت که این قابلیت را دارند. داشتن قالب های تمیز و خوب و استاندارد نیز یکی از برترین امکانات بلاگ نسبت به سایر سرویس هاست. اما چرا برای همین سه قابلیت اضافه که در اصل یکی از آنها رو دیگر سرویس ها ندارند و یک تبلیغات باید این سرویس این همه گران باشد و اصلا مقرون به صرفه نباشد. نمی خواهم تنها این سرویس را زیر سوال ببرم.

چرا اصلا در ایران یک سرویس خوب به مردم داده نمی شود. بلاگ کیفیت خوب دارد اما گران است و مردم را حسابی سر کیسه می کند. بلاگفا رایگان است اما هر آن باید نگران صفر شدن وبلاگتان باشید. پرشین بلاگ تند تند سرور هایش داون می شود و ارور دارد. میهن بلاگ زیادی ساده است و رسما امکانات خاصی ندارد. رویا بلاگ از نظر کیفیت زیر صفر است. رزبلاگ که خودش را مسخره کرده . وبلاگ تعریف دارد . انجمن و عضویت در سایت واقعا صیغه به درد نخوری است و واقعا رز بلاگ زیادی به خودش زحمت داده است. وبلاگ تعریف دارد. سایت تعریف دارد . انجمن تعریف دارد. دوستانی که معمولا سواد کافی ندارند اما ادعای زیادی در این سرویس عضو می شوند و خودشان را گول می زنند. نه تنها سرویس وبلاگ دهی بلکه تمامی سرویس های این چنینی همین وضعیت را دارند. کدام سرویس ایمیل ایرانی را میشناسید که برتر از یاهو و جیمیل باشد؟ متاسفانه هیچ کدام .اما ادعای این شرکت ها مبنی بر سرویس ها ما شاالله سر به فلک می کشد.

چرا باید در ایران از این نظر انقدر ضعیف باشیم .چرا به هیچ شرکتی اجازه پیشرفت نمی دهند. در خارج از کشور یک سرور را در اختیار شما می گذارند تنها با سالانه حدودا 200 دلار.. وقتی یک انسانی که در خارج زندگی می کنند ماهانه حداقل 3000 دلار حقوق بگیرد دویست دلار برایش پولی نیست . البته سرویس های قوی تری هستند که به شما فضاهای زیادی می دهند در قبال ماهانه تنها 9 دلار . در مقابل سه هزار دلار واقعا نه عدد بسیار ناچیز است . و همه ما می دانیم که آنها خیلی بیشتر از اینها حقوق می گیرند. کیفیت سایت هایی که طراحی می کنند . گرافیک هایی که کار می کنند . فیلم هایی که می سازند. اگر آنها غار نشین بودند و ما فرهنگ غنی داشتیم پس چرا ما از خودمان جز فرش چیز دیگری نداریم؟

در خارج از کشور هر کسی یک صفحه فیس بوک دارد و یا یک وبلاگ دارد و روز نوشت ها و تجارب خودش را در وبلاگ خودش ثبت می کند . اما اکثر ما ایرانی ها از وبلاگ و یک فضا در اینترنت چه استفاده هایی می کنیم؟ شخصی در رزبلاگ اکانتی ساخته و خودش را رییس مایکروسافت می بیند. همین اینستاگرام را ببینید. کلمه ای به نام شاخ به تازگی وارد لغت ما شده است. یه عده که واقعا نه هنری دارند و نه حتی یک ذره شعور. .. پیج هایی با صد هزار نفر فالور دارند . یکی مثل امیر تتلو یک میلیون فالور دارد معقول است.امیر تتلو زحمت کشیده است هزینه کرده است آهنگ خوانده است سختی کشیده است و حقش هم است که آن همه فالور داشته باشد .اما این دختر ها  و پسر های بی ارزش که نفری دویست تا سیصد هزار فالور دارند آنها چه هنری دارند؟ جز اینکه چهار تا عکس قیافه های نشسته خودشان در فضا قرار میدهند و فضا را آلوده می کنند . چرا ما ایرانی ها جمع نمی شویم و وضعیت فعلی را بهتر کنیم. وقتی انتظارات ما اینقدر است . وقتی سیصد هزار ایرانی یک صفحه بی محتوا را در اینستاگرام فالو می کنند به همین اندازه نباید از این وضعیت انتظار داشت . وقتی شما یک صفحه بی محتوا را فالو می کنید پس سرویس وبلاگ بی محتوا و بی کیفیت را نیز انتخاب می کنید .

در ایران هیچ سرویسی به خوبی به کاربرانش سرویس نمی دهد . یا گران است، یا ترس پاک شدن اطلاعات دارید. یا کیفیت ندارد و یا هزاران اشکال و باگ دارد که نمی توانید تصمیم گیری کنید. بلاگفا سومین بار است که اطلاعاتش پاک شده است. و دایم از رده خارج می شود و ارور سرور می دهد. دیگر کاربران اینترنت چه کاری باید انجام بدهند ؟ خیلی از وبلاگ ها حتی خیلی مفید تر از وبلاگ من بوده اند و حذف شدند .وبلاگ نویسی واقعا یک هنر است . کسی بتواند خوب بنویسد .. کاری با وبلاگ های بی محتوا ندارم اما وقتی شخصی می تواند خوب بنویسد چرا باید از این حداقل امکانات استفاده کند؟

خیلی از عزیزان وبلاگ نویسی را بعد از از بین رفتن مطالبشان ترک کرده اند و کنار گذاشته اند. یک معادله ای وجود دارد که خود شما هم می توانید به آن برسید. شخصی وبلاگ نویس حرفه ای است و سرویس وبلاگدهی باید بهترین خدمات را به این شخص سرویس بدهد. یک وبلاگ نویس حرفه ای وقتی سرویس خوبی را نمی گیرد نمی تواند تند تند وبلاگ بسازد و باز ادامه بدهد . این هنر را می بوسد و کنار می گذارد. اما من نوعی که هیچ هنری ندارم و حتی نوشتن خوبی هم ندارم و وبلاگ جقول بقول درست کرده ام که عکس عروسک و صورت های کارتونی متن وبلاگ من را تشکیل می دهد وقتی وبم حذف شد مججد می سازم و همین کار رو آنجا هم انجام می دهم . شما وقتی وبلاگ خوب نبینید مطمئنا نمی توانید وبلاگ خوب هم بنویسید. بعد از ما کودکانی به این سن می رسند و می خواهد وبلاگ بنویسند. آن وقت فکر می کنند وبلاگ نویسی همین کارتون ها و جقول بفول هاست. در آمریکا وبلاگ نویسان را به رونمایی از محصولاتشان دعوت می کنند تا آنها در وبلاگشان بنویسند. مانند یک روزنامه نگار. اصلا وبلاگ نویسی به عنوان یک شغل دوم در خارج از کشور از آن استفاده می کنند. اما در ایران صد تا وبلاگ داریم که از یک کارتون تکراری حمایت می کنند و متاسفانه هم کیفیت وبلاگ نویسی را در ایران پایین می آورند و هم نسل بعدی با دید به این بلاگ ها مطمئنا وبلاگ بهتری نخواهد ساخت . من نوعی با خواندن وبلاگ های قوی که دیگر نیستند چنین وب مسخره ای را درست کرده ام و اسمش را اپیزود گذاشتم و شما هم کمی نظر لطف دارید و خرده نمی گیرید . وای به روزی که شخص دیگری بخواهد وارد دنیای وبلاگ نویسی بشود و این وب های مسخره ای که موجود هستند را ببیند و الگو بگیرد .واقعا باید فاتحه وبلاگ نویسی را خواند. نه تنها وبلاگ نویسی تمامی سرویس های ایرانی وضعیتی بهتر از این ندارند. همین شرکت بیان ماه ها هست که می خواهد سرویس میل فارسی هد را بسازد. اما هنوز این اتفاق نیفتاده. مطمئنا آن هم باز شود باز برای تعداد ایمیل های دریافتی و ارسالی باید پول پرداخت کنید. گوگل با آن کیفیت سرویس ایمیل رایگان می دهد و کاربر باید آن را رها کرده و به هد پولی بچسبد. ما ایرانی ها سود رو در کیفیت نمی بینیم. می گوییم از مواد اولیه بزنیم چنس آشغال تولید کنیم و قیمت جنس درجه یک رو روش بذاریم و سود کنیم. اما بازار در خارج از کشور این نیست . در خارج از کشور جنس درجه 1 تولید می شود اما قیمت را طوری قرار می دهند که سود برداشت از محصول بسیار پایین است .اما با فروش انبوه سود می کنند و همواره جهانی فکر می کنند . اما ما ایرانی ها هیچ وقت راهبردی به جهانی شدن نداریم. بهترین تولید تلفن همراه ما جی ال ایکس هست که مدتی خودمان مسخره اش می کردیم که تو جیب جا می شود و راحت از جیب در می آید !!  چرا نتوانسته ایم ؟

چرا در ایران شرکتی نداریم که جهانی باشد؟ چون هیچ وقت به فکر کار کردن درست نیستیم. چون همیشه دوست داریم چگونه لایی بکشیم و یک شبه ره صد ساله را برویم. تازگی ها هم که شغل شریف دلالی مد شده . کسی نه چیزی اختراع می کنه و نه ابداعی می کنه .همه دنبال این هستند جنسی رو بخرند و گرانتر بفروشند و یا ایکس را به ای معرفی کنند و یک چیزی گیرشان بیاید. آخر سر هم با گول زدن اینکه مازراتی جایزه می دهیم بنز جایزه می دهیم فروش را بیشتر کنند آخر هم به فامیل های خودشان بدهند.

اگر از بحث خارج نشویم هیچ سرویسی در ایران به درستی کار نمی کند.هر کدام به نوعی مشکلات خود را دارند. بی برنامه گی هم که همه جا وجود دارد و نمی شود کاری کرد. کاربران ایرانی همش باید با ترس از چیزی استفاده کنند .. که مبادا گران شود .مبادا خراب شود . مبادا تحریم شود. واقعا این اصلا صحیح نیست. نه می گذارید خارجی ها کیفیت را به کشورمان بیاورند . نه خودتان خدمات با کیفیتی ارایه می دهید. به نظر شما واقعا این صحیح است که چنین اتفاقی در کشور متمدن اتفاق بیفتد؟

تا زمانی که یک بیسواد سیصد هزار تا فالور دارد و جناب دکتر فلانی جراح قلب را کسی آدم حساب نمی کند وضعیت کشور ما همین است .. اصلا شایسته سالاری در ایران وجود ندارد. وقتی خودمان به خودمان رحم نکنیم .. شخص دیگری رحم نخواهد کرد .. و از این همه تایپ و متن و اعتراض تنها وقت خودمان را میگیریم چون چیزی تغییر نخواهد کرد . مبحث سرویس های مسخره ایرانی رو در دو اپیزود و در اینجا می بندیم..

راستی عیدتون هم مبارک

اپیزود امروز شاید یک کم به انتقاد از سایت بیان بپردازد . آن هم نه یک انتقاد نا جوانمردانه .. بلکه یک انتقاد سازنده.

در بلاگ شما نمی توانید دامنه شخصی متصل کنید مگر هزینه پرداخت کنید.چیزی که تمامی سرویس های وبلاگ دهی آن را به صورت رایگان قرار دادند. حال ما اگر در امکانات اختیاری تمامی فید ها را تا انتها پر کنیم باید سالانه سه میلیون تومان هزینه کنیم. اما ما در این حد بی انصافی نمی کنیم. ما چیز هایی که قرار هست یک وبلاگ خبری به آنها نیاز داشته باشد را در حالت انتخاب قرار می دهیم. ببینیم برای یک وبلاگ داشتن در بیان باید چه قدر هزینه کرد.

کلمات کلیدی مطلب رو روی 20 کلمه قرار می دهیم.کلمات کلیدی وبلاگ خب شما حساب کنید هر پست بیست کلمه داشته باشد شما حدودا پنج هزار کلمه کلیدی خواهید داشت ( حداقل حساب شده برای یک وبلاگ متوسط)  . شاید یک وبلاگ دانلود نرم افزار باشد. دویست موضوع رو هم برای وبلاگ در نظر می گیریم.صفحات مستقل معلوم نیستند که چند صفحه می خواهیم.پس این را روی صد در نظر می گیریم.برای راحتی و بروز بودن باید بیست نویسنده را در وبلاگ داشته باشیم حداقل. و همه آنها سطح دسترسی هم می خواهند .فرضا پیامک هم به سایت ندیم و آن را صفر دز نظر بگیریم.چون وبلاگ خبری هست و بیست تا هم نویسنده دارد حداقل ممکن است بیست تا هم در روز مطلب داشته باشد. جاوا اسکریپت صیغه چهارم فعل مضارع که در همه سرویس ها رایگان هست رو هم قرار می دهیم.بلاخره در سایت باید نظرسنجی چیزی باشد. پس با احتساب 20 نویسنده و این همه موضوع .. ممکن است تعداد پست هایمان تمام شود . پس روی بیست هزار پست ست می کنیم.. یک دامنه هم بهش می دهیم.کلا بی خیال صندوق بیان می شویم و آمار رو هم از وبگذر می گیریم. حساب می کنیم می بینیم برای یک همچین وبلاگی باید سیصد و شش هزار تومان سالانه پرداخت کنیم.

حال بیاییم شرکت های هاستینگ خیلی معروف را که قیمت های بالایی هم دارند مقایسه کنیم.

میهن وب هاست برای سه گیگابایت و دویست و پنجاه گیگابایت پهنای باند ماهانه مبلغ 88هزار تومان

حتی اکر پکیج داخل ایران رو هم قصد سفارش داشته باشید یک گیگابایت 133 هزار تومان.

با جستجوی هاستینگ ها می توانید یک وبسایت رو با این قیمت خریداری کنید که ترافیک ماهانه اش نیز یا نامحدود است و یا 400 گیگابایت و 300 گیگابایت است.

حال اگر بخواهیم تمامی امکانات را روی فول قرار دهیم باید سالانه سه میلیون تومان پرداخت کنیم. آیا این امر صحیح است؟

حال من برای همین اپیزود بخواهم یک پکیج کاملا سطح پایین به صورت زیر سفارش دهم ببینید چقدر باید هزینه کنم؟

1000کلمه کلیدی وبلاگ - 50موضوع - 50 صفحه مستقل - 10 نویسنده به همراه دسترسی آنها - 10 مطلب پیامکی در روز - امکان جاوا - 20000 عدد مطلب - 1 عدد دامنه و قید بیان باکس و آمار بازدید را هم بزنم باید مبلغ دویست هزار تومان پرداخت کنم . ضمنا این را هم به اطلاع برسانم که ترافیک ماهانه این سایت رایگان نبوده و آن هم تمام میشود . یک روز دیدید ترافیک صفر شده و بلاگتان باز نمی شود و باید ناقابل پول ترافیک را بهم بدهید.

من با سالانه 200 هزار تومان می توانم یک وبسایت باز کنم با بهترین امکانات. ترافیک نامحدود . منابع سرور بالا . به نظر شما چرا بیان این همه پول می گیرد. درسته که تبلیغات روی سایت شما نیست اما این قیمت ها واقعا ظلم به کاربران بلاگ است.

چرا برای دامنه پول می گیرید.چرا برای تعداد مطلب پول می گیرید. حداقل ترافیک را رایگان می کردین. یک کاربر باید حدود 18 هزار تومان پول دامنه دات آی آر پرداخت کند و 16300 تومان هم به بیان باج!! دقت کنید .. باج!!

پرداخت کند. می توانستید یک دامنه را حداقل رایگان کنید .امکان جاوا را رایگان کنید . ترافیک ماهانه را رایگان کنید. ولی برای پست ها خب پول بگیرید. واقعا این قیمت ها شدیدا بالاست . اینطور که من حساب کردم شما صد برابر از تبلیغات کردن پول در میاورید که این مساله گول زدن کاربر است . می توانید خیلی این قیمت ها را پایین بیاورید و بهتر کنید . متاسفانه ما ایرانی ها فکر می کنیم گران بفروشیم به سود می رسیم. در صورتی که اصلا اینگونه نیست . اروپایی ها جهانی می فروشند و سود می کنند . می شد یک هاست خوب برای اپیزود در نظر بگیرم اما خیلی دوست داشتم اپیزود روی یک سرویس وبلاگ دهی باشد و یک وبلاگ باشد. وگرنه جوملا خیلی قوی تر از این سیستم خواهد بود .

به نظر شما این قیمت های بسیار بالای بیان منصفانه هست یا خیر . نظرات زیباتون رو ارسال کنید . منتظر نظرات بسیار زیبای شما هستیم .

این یک اپیزود نیست .. معرفی موسیقی هست ..اما میگیم اپیزود 25

این همه آدم تو دنیا بود .. چرا من ....

من که قلبم خیلی تنها بود ... چرا من ...

من دلم خونه ... خسته از عشقم ... بازم آوردی .. اشک و تو چشمم .. چرا من ..

خواننده و آهنگساز : علی عبدالمالکی

شاعر: مهرزاد امیرخانی که معرف حضورتون هست

گیتار : فرشید ادهمی دوست عزیزم که واقعا فوق العادست

ویالون رو هم که استاد احسان نی زن روی کار دارند

دریافت موسیقی

برای شنیدن آنلاین می توانید به ادامه مطلب مراجعه نمایید . با تشکر